سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نفس من پسر من

وقتی گل پسر مدیر همه برنامه هاست

1392/3/21 10:28
نویسنده : مامان گندم
190 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات ١٤ و ١٥ خرداد با بابا جون تصمیم گرفتیم شما گل پسر رو ببریم کنار دریا تا کلی آب بازی کنی و عشق و صفا ببری .

اما روز ١٣ خرداد که وسیله ها رو جمع کردیم. گل مامان حسابی تب کرده بود به قول بابا هی جوش میاوردی دوباره با استامینوفن و پاشویه یه کم خنک میشدی . الهی خیلی بی حال شده بودی. دل من که داشت آب میشد. ولی گمون کنم درد هم داشتی آخه یهویی گریه می کردی. ما که آخرش نفهمیدیم چت شده بود آخه تب تنها بدون هیچ علامت دیگه ای بود . خدا رو شکر بعد دو روز بهتر شدی و بعد سه روز کاملا بهبود پیدا کردی. خب بازم خدا رو شکر تو سفر اینطور نشدی و تو خونه بودیم.

اما روز آخر تعطیلات عروسی تو مشهد دعوت بودیم با مادر جون و خاله فری راه افتادیم تو راه کلی خوش گذشت شما هم خوش اخلاق بودی اما چون نخوابیده بودی وقتی رفتیم عروسی کلی غر زدی و من و بابایی ٣٠ دقیقه ای تو عروسی بودیم و به خاطر شما برگشتیم مهمان سرا الهی بگردم انقدر خسته بودی که از ساعت ٩ تا ٨.٣٠ صبح حسابی خوابیدی . من و بابایی هم تو مهمون سرا خوش گذروندیم و آرامش شما گل پسر از هر مهمونی بیشتر ما رو شاد می کنه. اما تو برگشتنا دیگه مادر جون و خاله فری با دایی رفتند و شما تو صندلی عقب راحت خواب بودی و اصلا اذیت نشدی.

گل پسر تو عروسی همه دلشون می خواست یه چند دقیقه ای بغلت کنند و وقتی داشتیم می رفتیم همه اعتراض کردند. بس که شیرینی مامان. اما هیچی به اندازه آرامش شما برامون مهم نیست .

خب بدینوسیله مادرجون رو که حسابی برات زحمت می کشه شاد کردیم و به عروسی نوه خواهرش رسوندیم .

و اینگونه بود که آقا سید عرشیا مدیر برنامه ی ما در تعطیلات شد. الهی مامان فدای این مدیر کوچولو بشه.

اینم از اولین تجربه عروسی گل پسر.

حسین آقا و سارا خانم پیوندتان مبارک

ان شالله دامادی گل پسر مامان سید عرشیا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)